در اندرونی کاخ یک ملکه‌ی خاص که با وجود جایگاهش، به امپراتور خدمت نمی‌کند حضور دارد و به عنوان ملکه‌ی سیاه‌پوش شناخته می‌شود. یک سری از مردمی که اون رو دیدن میگن قیافه‌ش شبیه یک پیرزنه، درحالی که بقیه میگن اون شبیه یه دختر جوونه. داستان‌ها درباره‌ی استفاده‌ی اون از هنرهای مرموز و اینکه چطور می‌تونه هردرخواستی رو، از نفرین‌های مرگ تا پیدا کردن اشیای گم شده برآورده کنه، حرف می‌زنن. کوشون، امپراتور فعلی، با این قصد به ملاقات ملکه‌ی سیاه‌پوش میره، بدون اینکه بدونه این جلسه‌ی مقدرشده تبدیل به تابویی می‌شه که واژگون میکنه.
